کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
خلق دلسنگاند و من آیینه با خود میبرم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است
یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است میبارد! فراوانی بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس میدهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت میکنیم
سفرهات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!
نمی دونم چرا ماها قدر داشته هامونو نمی دونیم و همش دنبال یه من دیگه میگردیم. مگه من چمه؟چرا باهمین من کنار نمی آییم و بهتر با خدا رفاقت نمی کنیم؟ عجیبه خدا همین منو پذیرفته ولی من میگم نه بذار من درست بیاد بعد عاشقی کنیم و اون من شاید هیچ وقت نیاد.
آی اونایی که حتی نماز صبحتون دیر یا شاید قضا شده، با همون حال مگه نمیشه یه کمی با خدا دردو دل کرد؟ چیه منتظری یه روز سحر بیدار بشی نماز شب و عبادت و نماز با حال صبح و دعا و ... بعدش با خدا رفاقت. نه همین الان همینی که هستی با خدا بیشتر صحبت و رفاقت .فردا ممکنه سفره رو جمع کنن. بذار امشب رفیق بد خدا باشیم.فقط باشیم. آخه یه عمره داد میزنه این تذهبون ؟ فقط باش سر سفره ولو گشنه نیستی.باش